بسم الله الرّحمن الرّحیم     اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِیِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی كُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً.     اللهم صلّ علی محمّد وآل محمّد و عجّل فرجهم     جهت سلامتی و تعجیل در ظهور آقا امام عصر صلوات    التماس دعا    دریافت کد از: شیعه تولز

نامه اي به دوست
وادي هشتم
نوشته شده در تاريخ 5 / 4برچسب:, توسط م.فارسي |

خاک بودم… خاک پست… ذره هایی تاریک که در تاریکی ظلمت از هم می ترسیدند و چاره ای نداشتند که با هم باشند… شاید حتی خاک هم نبودم و توده ای گرد و غبار بودم… و نشستم بر خاک… آری برای اولین بار انسان بر سر خاک نشست… نه خاک بر سر انسان… و تو ای خوب خوبها… و مهربانترین مهربانها… از روح خویش در کالبدم دمیدی تا زنده شوم… تا زنده شوم و بروم بالای جدول مخلوقات… اسمم را بگذارند “آدم” اشرف مخلوقات… آری… و اینقدر با من خوب بودی که انس خویش را با من اینگونه نمایان کردی و نامم شد “انسان”… این خاک سیاه و کالبد عجیب… بی رنگ تو ای خدا… به کوزه ای ترک خورده هم نمی ارزید… رنگ ما از توست… که ما بی رنگیم… چه کنیم… انسانیم… نمی فهمیم… دفتر سپید تو را خط خطی کرده ایم … وگرنه رنگ ما رنگ توست ای الله… کاش می شد بی غلو گفت… کاش می شد بنویسی و کسی اغراق نخواند… و کاش برخی ها نبودند که این ارادت ما را عبادت بشمارند… ای کاش می فهمیدند … در دایره قسمت ما همه حول یک محور می چرخیم… فرق ما و اهل بیت این است که اگر نبودند… پرگار دوشاخه نبود… این است که ما تا ابد در دایره لطف علوی زنده ایم… کاش برخی ها به جای ریش… در ریشه خود تأمل می کردند… و به جای تعصب، اهل تهذب بودند… بی این مقدمه نمی شد بگویم… که اگر نور نبی بر ما نتابیده بود… هنوز هم سیاه بودیم… رنگ خدا را هیچ کس در وجود ما نمی دید… نه اینکه نباشد… نه… ما رنگ خدا داریم… اما… این نور حجت خداست که رنگ ما را می تاباند… ما بدون اهل بیت (ع) همیشه تاریکیم… حتی اگر زیباترین رنگ خدا را بر خود نقش کرده باشیم

چقدر سخت است نوشتن برای کسی که هر چه در خوبی اش بنویسی عادی است… هر چقدر مدحش می کنیم قبلا مدح شده و هر چقدر ثنایش را می گوییم در ثنایش سروده اند و خوانده اند و نوشته اند… و همین است که هر چه خوبی هست را با خیلی خیلی خیلی هم پیشوند دار کنیم… باز از عهده وصف این بزرگان بر نخواهیم آمد… آری… امام رئوف… من چگونه برایت بنویسم و چگونه برایت بسرایم و مشق دل را نقش کنم… وقتی هر چه می گویم باز هم کم است و دل را رضای نمی کند… دلم خوش است که رضایی آقا… می دانی چرا؟… یادم نرفته هنوز زن میانسال سرطانی را که جلوی پنجره فولادت با زبان ساده گفت: آقا تو را به که دوست داری شفایم بده… هفته نشد که گریان آمده بود حرم… آری… آقا من خوب می دانم که شما به لهجه و زبان و قوم و نژاد نگاه نمی کنی… دست شما در دل ماست… و آقا خدا می داند که ین نوشته را فقط دلم برای شما می نویسد و بس… دوست دارم اینقدر در این نوشته از مهربانی هایت بگویم تا انگشتانم از حرکت بایستند… بگذار هر که می خواهد هرچه می خواهد بگوید… آقای عزیزم… من جز تو کسی را ندارم… خدای تو بر من ناظر است… و می داند… اینبار نه به جان جواد قسمت می دهم… نه به جان مادرت فاطمه… آخر رمز بین ما همین دو قسم بود آقا… یادت هست پدرم پر کشیده بود… یادت هست شکسته بودم پشت پنجره فولادت… آقا شما یادت هست… من بیچاره غافلم که اگر نبود نور تو تا ابد کور شده بودم… تا به حال شاید… هزار توبه ام را آورده ام زیر گنبد طلا … کجاست همدم و مونسی چون شما که باز هم از پشت ضریحش با لبخند پذیرایی ام کند… خیلی سخت است نوشتن کلماتی که روحشان در آستانه شکاف حروف است… اما تا درجه آخر می نویسم… می نویسم… ای امام رئوف… من سرطان ندارم، من قلبم بیمار نیست، معلول نیستم، چشم هایم نابینا نیست، گوشهایم می شنود و هنوز حرف می زنم… این به پهنای صورت اشک ریختنم از هیبت توست… من به التماس دنیا نیامده ام… آمده ام… فقط نگاهم کنی… و زیر قطره اشکی که دائم برای فاطمه در چشمت موج می زند هزار بار غرق وجودت شوم… که بوی فاطمه می دهی




نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

این قالب توسط بلاگ اسکین طراحی و توسط شیعه تولز ویرایش شده است برای دریافت کد کلیک کنید
بلاگ اسکین                                   شیعه تولــز